سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موسسه ی فرهنگ عترت ع

مصاحبه , • نظر

شبهه :

در حالی که علی ع در خطبه 235فرمود : بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الاِْنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ. ؛

امام علی (علیه السلام) پیکر پاک پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را مخاطب ساخته و چنین مى گوید: «پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود»

ولی شیعیان می گویند : ائمه ع با آسمان و ارتباط داشتند؟؟

پاسخ : امامان شیعه دارای درجه‌ای عالی از علم می‌باشند که فراتر از علم بشری است، اما این علم امری ذاتی و استقلالی نیست بلکه جنبه افاضی دارد. لذا ائمه این علوم را از منابعی متفاوت دریافت می‌کنند. الهام و تحدیث در شمار منابع مهم علوم ائمه قرار می‌گیرند که توجه و پژوهش در ماهیت آن دو نشان دهنده ارتباطشان با یکدیگر می‌باشد.

و الهام و تحدیث از سنخ کشف و شهود می‌باشد ،  همچنین استفاده از این دو منبع با وراثت علوم ائمه از پیامبر اکرم ص ناسازگار نبوده نمی‌باشد.

از منظر اهل سنت 

اکثر دانشمندان اهل سنت نیز معتقدند بعد از پیامبر افرادی هستند که با ملائکه سخن گفته و حق و باطل را تشخیص می‌دهند (بخاری، 1401: 5، 78؛ مسلم، بی‎تا: 7، 115).

برخی از ایشان نیز معتقدند که امام جعفر صادق% و اهل بیت پیامبر به داشتن مقام تحدیث نسبت به دیگران اولویت دارند (ابن‌خلدون، 2006: 2، 764). از رسول خدا درباره معنای تحدیث سؤال شد آن حضرت فرمود که محدّث کسی است که فرشتگان بر زبان او سخن می‌گویند (ابن حجر عسقلانی، 1959: 7، 41؛ متقی هندی، 1959: 92، 595).

از منظر شیعه 

ائمه شیعه عمدتاً در ضمن محدّث شمردن خود برای این‌که شائبه نقض خاتمیت را انکار کنند تصریح کرده‌اند که با وجود همه این علومی که ما داریم پیغمبر نیستیم و پیغمبرى بعد از پیغمبر ما نخواهد آمد (کلینی، بی‎تا: ‏1، 393). بنابراین با توجه به اعتقاد فراگیر همه مسلمانان بر خاتمیت، شیعه و سنی تحدیث با ملائکه را دلیل پیامبر بودن شخص محدّث نمی‌دانند.وحی و الهام با یکدیگر چه فرقی دارند؟

دو نوع وحی در قرآن

با توجه به موارد استعمال کلمه «وحی»، در قرآن مى توان گفت: وحی پروردگار به دو صورت انجام مى گیرد: 1. «وحى تکوینی» که در حقیقت همان صفات، غرایز و استعدادهاى درونى است که خداوند در نهادِ موجودات قرار داده است. مانند: وحى فرستادن به زنبور عسل. 2. «وحى تشریعى» که بر پیغمبران فرستاده مى شده و بیانگر رابطه خاصّ پیغمبران با مبدأ آفرینش بوده و از این طریق، حقایق را دریافت مى داشتند.

آیت‌الله جوادی آملی می گوید : وحی دو قسم است؛ وحی علمی و وحی عملی. قسم اول مخصوص پیامبران و اولیاست که شما اخبار از غیب، احکام و شریعت می‌شود اما وحی عملی آن چیزی است که خداوند آن را در قلب مومنان، صالحان، اولیاء خود الهام می‌کند تا تصمیم درستی بگیرند، این وحی عمومی است.

پاسخی دیگر بر این شبهه : 

 

مگر وحی، ویژه پیامبران نبوده و بعد از رحلت رسول خدا(ص)، سلسله پیامبران خاتمه نیافت و وحی پایان نپذیرفت، پس چرا در ارتباط با امامان، شیعه معتقد است که آنان جایگاه وحی خدایند؟!

پرسش

در روایات آمده است: «نَحنُ وُلاةُ أمرِ الله، و خَزَنَةُ عِلمِ الله، و عَیبَةُ وَحیِ الله»؛ در این دسته از روایات، ائمه(ع)، ظرف وحی و بیان کننده وحی دانسته شده است در صورتی که اعتقاد همه مسلمانان و بیان قرآن این است که محمد(ص) خاتم الانبیاء است و پس از او وحی در کار نیست. پس مقصود این روایات چیست؟

پاسخ اجمالی

وحی دارای مراتب و انواعی است؛ و وحی خاص همان‌گونه که در پرسش بدان اشاره شد، با رحلت پیامبر اسلام(ص)‌پایان یافت و مقصود از این تعبیرها درباره ائمه اطهار(ع)، وحی عام؛ یعنی الهام و علم غیب، و نیز تبیین و تفسیر کلام وحی است.

پاسخ تفصیلی

واژه وحى، اهمّیت ویژه‌اى در آموزه‌های عقیدتی و کلامی دارد و دارای انواع و مراتبی است؛ که بالاترین آن وحی خاص است که ویژه پیامبر خدا است. این نوع از وحى، با رحلت پیامبر خاتم(ص) منقطع شد.[1] اما این‌که مقصود از تعابیری چون «عَیْبَةُ وَحْیِ الله‏»،[2] «تراجمة وحی الله»،[3] و «مهبط الوحی»، براى ائمه اطهار(ع)، چیست، می‌توان به چند معنا اشاره کرد:

1. تعبیرهای «عَیْبَةُ وَحْیِ الله‏» و «مهبط الوحی»؛ بیانگر مرتبه وحی عام است؛ یعنی الهام و ارتباط با جهان غیب توسط انسان‌های ویژه و کامل؛ مانند ائمه اطهار(ع). در این نوع و مرتبه از وحى؛ شریعت و احکام الهى، ابلاغ نمی‌شود.[4]

نمونه این افراد، مادر موسى(ع) است: «و به مادر موسى وحى کردیم که: او را شیر ده، و چون بر او بیمناک شدى، او را به دریا بیفکن و نترس و اندوه مدار، که او را به تو باز می‌گردانیم و از فرستاده‌شدگانش قرار می‌دهیم».[5] وحى به مادر موسى(ع)، دستورى براى نگهدارى فرزند، و نیز بشارتى درباره آینده موسى(ع) بود که وى در زمره پیامبران خواهد بود و هیچ‌گونه سخنى از شریعت و آیین جدید نیست. وحى عام(الهام)، هرگز قطع نشده است و امامان‏ و انسان‌هاى کامل، هماره از این نعمت، بهره‌مند هستند.[6]

بر اساس صریح قرآن،‌ هم به مادر موسی(ع) وحی شد و هم به مادر عیسی(ع) و هیچ‌کدامشان پیامبر نبودند.

در همین راستا، چنانچه وحى را در تعابیر «مَهْبِط الوحى»، و «عیبة وحی الله» به معناى الهام و علم غیب بدانیم، در این صورت، امامان(ع)، «جایگاه و ظرف فرود وحى» شمرده می‌شوند. برخى از یاران ائمّه(ع) درباره چگونگى ارتباط امام با عالم نهان، پرسش‌هایى مطرح می‌کردند و گویى نوعى تعجّب، در کلام آنان بوده است. امامان نیز در موارد گوناگون، چنین رابطه‌اى را توضیح می‌دادند و آن‌را مانندِ وحى به مادر موسى(ع) می‌دانستند؛ چنان‌که در روایات می‌خوانیم:

حارث بن مُغیره از امام صادق(ع) می‌پرسد: چگونه به قلب و یا گوش امام، القا می‌گردد؟ و پاسخ می‌شنود: «وَحْىٌ کَوَحْى امِّ موسى»؛[7] وحیى است همانند وحى [به‏] مادر موسى.

وحى به معناى الهام و ارتباط با غیب درباره امامان(ع)، بر اساس مراتب وحی، هیچ‌گونه استبعادى ندارد، بلکه می‌توان گفت که ویژه آن بزرگواران هم نیست، بلکه انسان‌هاى کامل را نیز در بر می‌گیرد؛ که گاهی در روایات به «محدَّث»(به فتح و تشدید دال) تعبیر می‌شود؛ امام صادق(ع)، در این‌باره می‌فرماید: «عَلِیٌّ مُحَدَّثاً وَ کَانَ سَلْمَانُ مُحَدَّثاً»؛ على(ع)، محدَّث بود و سلمان هم محدَّث بود. راوى می‌پرسد: نشانه محدّث چیست؟ امام(ع) پاسخ می‌دهد: «یَأتیهِ مَلَکٌ، فَیُنکِتُ فِى قَلبِهِ کَیتَ وَ کَیتَ»؛ فرشته‌اى نزد او می‌آید و به دلش، چنین و چنان، الهام می‌کند.[8] محدَّث بودن یکى از مقامات انسان‌هاى والا است که در عین حال که به آنها الهام می‌شود و یا فرشتگان با او سخن می‌گویند، ولى پیامبر نیستند.[9]

در همین راستا، در آیه 111 سوره مائده می‌بینیم که حواریون حضرت عیسی(ع) نیز توانایی دریافت مرتبهای از وحی را داشتند.

بر اساس آیات 12 سوره فصلت و 5 سوره زلزال، آسمانها و زمین نیز قابلیت دریافت وحی را دارند.

مفهوم وحی آنچنان گسترده و دارای مراتب مختلف است که مانند آنچه در آیات 112 و 121 سوره انعام می‌بینیم، به وسوسه شیاطین نیز در یک نگاه، می‌توان وحی گفت. سخن گفتن زکریا با قومش و با زبان اشاره نیز در آیه 11 سوره مریم وحی نامیده شده است.

امام صادق(ع) - در حضور گروهی از مردم کوفه - فرمود: «شگفت‌ است که مردم می‌پندارند تمام علمشان را از رسول خدا گرفته به آن آگاه شده و هدایت شده‌اند و در عین حال بر این باورند که اهل‌بیت آن‌حضرت از علم رسول خدا بهره نگرفته‌اند. در حالی که ما؛ اهل‌بیت و ذرّیّه پیامبریم، در منازل ما وحی نازل شده و علوم نبوی از طریق ما به مردم رسیده است، آیا آنها بر این باورند که عالم و هدایت یافته‌اند و ما به جهالت و ضلالت افتاده‌ایم؟! بی‌تردید این محال است».[10]

 

طوبی, [11.10.23 09:55]

در مسائلی مانند علم به رزق‌ها، علم به سعادت و شقاوت برخی از انسان‌ها و... به امامان(ع) وحی(الهام) می‌شود. چنان‌که در روایتی، امام موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: «دانش ما به سه گونه: گذشته، آینده و پدید شونده است. گذشته، که تفسیر شده است [یعنی اخبار گذشته را پیامبر برای ما توضیح داده است] و آینده، که [در «جامعه» و «مصحف» نزد ما] نوشته شده است و پدید شونده، که از راه الهام به دل و تأثیرِ در گوش است و این، بهترین دانش ما است و پس از پیامبر ما، دیگر پیامبرى نیست».[11] در این روایت، امام کاظم(ع) علمی را که خداوند از راه الهام به قلب آنان - که نوعی وحی است – بالاترین درجه علم خود می‌نامند؛ بنابراین، علم اختصاصی امامان همان است که به آنها الهام می‌شود و از دو نوع دیگر افضل است.[12]

بنابراین، ارتباط امامان با عالم نهان را نمی‌توان انکار کرد و آنانى که در محضر رُبوبى مقرّب‌اند، به آنها وحی به معنای الهام و علم غیب می‌شود.

2. از دیدگاه برخی عالمان اسلامی؛ با آن‌که وحى خاص، تنها ویژه پیامبران است، اما از آن‌جا که اهل بیت(ع) در خاندانى می‌زیسته‌اند که وحى در میان آنان نازل می‌شده، به گونه مَجازى، به آنها هم «مَهْبِط الوَحْى» (جایگاه فرود وحى) می‌گویند.[13]

3. «تراجمة وحی الله»؛ یعنی مفسّر و تبیین‌کننده علوم و معارف الهی. وحى، نیازمند مترجمانى است که به خوبى آن‌را دریابند و براى انسان‌هاى عادى، تبیین و تفسیر نمایند. خداوند، اهل‌بیت(ع) را برگزید تا آنچه بر انبیاى پیشین وحى شده بود، و نیز قرآن و احادیث قدسى را تفسیر نمایند و ظرافت‌هاى آنها را آشکار سازند؛ چرا که تنها امام معصوم(ع) است که به همه مراتب وحى الهى، آگاهى دارد و سایر مردم نمی‌توانند تمامِ مفاهیم آن‌را دریابند.[14] در روایتى، امام على(ع) در جریان تحمیل حکمیّت بر ایشان، قرآن را کتاب صامت (خاموش)، معرّفى کرده و خود را مفسّر و تبیین کننده آن دانسته و فرموده است: «این، کتابِ خاموشِ خدا است و من، سخنگوى اویم. پس به کتابِ گویاى خدا، دست بیاویزید و حکم کردن بر اساس کتاب خاموش خدا را وا نهید؛ چرا که جز من، سخنگویى براى آن نیست»؛[15] یعنى هیچ‌کس غیر از خاندان وحى، نمی‌تواند حقیقت قرآن را دریابد. امام باقر(ع)، سخن کسانى را که می‌پندارند همه قرآن را دریافته‌اند، ادّعاى صِرف می‌داند و می‌فرماید: «کسى غیر از اوصیاى خدا نمی‌تواند ادّعا کند که همه قرآن، ظاهر و باطنش را گِرد آورده است».[16]

بنابراین، وحی انواع و مراتب مختلفی دارد و ائمه اطهار(ع) می‌توانند برخی مراتب آن‌را دریافت کنند. به علاوه؛ حضرات معصومین(ع) تبیین‌کننده وحی نیز هستند. و برخی از تعابیر ذکر شده، ناظر به همین مقام الهی است.

[1]. صدر المتألهین‏، شرح أصول الکافی، ج ‏2، ص 450، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى‏، چاپ اول‏، 1366ش؛ همچنین ر. ک: «وحى و کیفیت آن»، 88؛ «پیامبران و انواع وحی»، 4979.

[2]. کلینى، محمد بن یعقوب‏، کافی، ج ‏1، ص 192، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم‏، 1407ق.

[3]. همان.

[4]. ر. ک: حمود، محمد جمیل، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج ‏2، ص 108 – 109، بیروت،  مؤسسة الأعلمی‏،  چاپ دوم‏، 1421ق.

[5].  قصص، 7.

[6]. ر. ک: مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏26، ص 83 - 85، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ محمدى ری‌شهرى، محمد، شرح زیارت جامعه کبیره(تفسیر قرآن ناطق)، ص 59 – 61، قم، مؤسسه علمى فرهنگى دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، چاپ سوم، 1390ش.

[7]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، ج ‏1، ص 317، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.

[8]. همان، ص 322؛ طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، ص 407، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.

[9]. ر. ک: سبحانی، جعفر، راهنماى حقیقت، ص 307 و 405 – 406، تهران، نشر مشعر، چاپ پنجم‏، 1387ش.

[10]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص)، ج ‏1، ص 12؛ کافی، ج ‏1، ص 398.

[11]. کافی، ج ‏1، ص 264.

[12]. ر. ک: مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ‏3، ص 136 - 137، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق؛ مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی(الأصول و الروضة)، ج ‏6، ص 43 - 44، تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق.

[13]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 134.

[14]. ر. ک: خرازی، سید محسن‏، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج ‏2، ص 11، قم، مؤسسة النشر الإسلامی‏، چاپ چهارم‏، 1417ق.

[15]. ابن بطریق، یحیى بن حسن، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص 330، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1407ق.

[16]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص)، ج ‏1، ص 193.

https://eitaa.com/joinchat/3037462577C5fde7d85fe